پندهای عبرت آموز:


 در یک روستا ، خانواده ای چادر نشین ، در بیابان زندگی می کردند .

آنها علاوه بر تعدادی گوسفند ، یک خروس و یک الاغ و یک سگ داشتند . 

خروس آنها را برای نماز بیدار می کرد ، الاغ ، وسایل زندگی آنها را حمل می کرد ، و سگ نیز نگهبان آنها بود .

روباهی ، خروس آنها را خورد و آنها محزون شدند اما مرد فهمید ه ای از خانواده آنها گفت : خیر است انشالله !

پس از چند روز ، سگ آنها مرد ، باز آنها ناراحت شدند و آن مرد گفت : خیر است انشالله ! 

طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را درید ، باز همان تکرار شد .

در همان روزها ، آنان  روزی صبح از خواب بیدار شدند ، دیدند همه چادر نشین های اطراف ، مورد غارت دشمن واقع شده و اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان ، تنها آنها سالم مانده اند .

مرد نیکوکار گفت : راز آن که ما مانده ایم و آنها رفته اند ، این است که چادرنشینان دیگر دارای سگ و خروس و الاغ بودند و به خاطر سر و صدای آنها در سیاهی شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند ، ولی ما چون صدای سگ و خروس و الاغ نداشتیم شناخته نشدیم ! پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.

در تمام رویدادها و حوادث زندگی به خدا اعتماد کن